( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

کلاه گشاد صدا وسیما برای داوطلبان کنکور

سالهاست   عطش  برنامه ریزی، هماهنگی و همسانی میان  دستگاههای   دولتی بایکدیگر، وجود سیستمی جامع  بمنظورپرهیزازدوباره کاری، صرفه  جویی  در هزینه  در یک  کلام   کاسه کردن  فعالیت های اجرایی ذهن خیلی ها را به خود مشغول ساخته است. همه ساله موازی  کاری  و پرداختن    به فعالیتهای  مشابه  بار سنگینی را بر بودجه ملی  کشو  وارد می سازد  وطیف  کثیری  از  مردم   مجبورند  بهای   گزاف  این  مهم را در   قبوض آب  وبرق و    تلفن  خود پرداخت  کنند.  سوداگری  و کش و  قوسهایی که  در   اقتصاد  بیمار کشور مشاهده می شود برخی از نهادهای     دولتی را    نیز به واسطه گران مالی   تبدیل  ساخته است   بگونه ای  که  می توان  یک بازار رقابت کامل را در آنها سراغ  گرفت . در  این   عرصه فعالیت اقتصادی با انگیزه کسب  سود  بیشتر  بر  اهداف   سازمانی  نیز  تاثیر  منفی    می گذارد. برای   آنکه   تصویری ملموستر     از   این   مقوله    ارایه   دهیم    بد   نیست  نگاهی  به  شگرد   یکی   از   منزه ترین!    ارگانهای  دولتی  البته   تنها از  منظر مدیران آن داشته باشیم  .چندی است  سازمان صدا وسیما  در   ادامه   سلسله  برنامه های   "گزینه دو"     اقدام  به  تولید  و  پخش برنامه " سنجش سه"  کرده است .در   این  برنامه  که   شاید  از منظر عوامل تولید کننده آن در راستای پرداختن به هدف آموزش  همگانی  رسانه ها     تعریف  شده  باشد  تلاش  شده  با  دعوت از پاره ای ازکارشناسان    برخی از   نکات  مطرح  دوره های   تحصیلات  تکمیلی مورد مداقه قرار گیرد.                          

تا  این  جای   کار  و  البته    با  تاکید بر  مدعا  وبهانه ای  که  پیشتر   به  آن اشاره شد  به نظر نمی  رسد این برنامه ایراد  چندانی را متوجه این سازمان ورسالت در نظر گرفته شده  برای  آن  کند.اما  حتی اگر از اقدام به چاپ  و انتشار  جزوات  متعدد  و شهریه های  گزافی که از داوطلبان مطالبه می شود بگذریم، قطعا نمی توانیم فعالیت غیر قانونی آن راموردعنایت قرار ندهیم. بسیاری از والدینی  که  شوق  موفقیت  د ر آزمونها  تردیدی  برای پرداخت شهریه های آنچنانی فرزندانشان به این سازمان باقی نمی گذارد از پول هنگفتی که به صورت غیر مستقیم نیز به آن می پردازند بی خبرند.
چندی پیش که با بسطامی،   مدیرکل روابط عمومی سازمان سنجش صحبت می کردم وی می گفت این برنامه همچون گزینه دو  هیچگونه مجوزی از   وزارت علوم و  شورای   گسترش  برای فعالیت  دریافت نکرده است.    وتنهابا سوء استفاده از تریبونی ملی به  فعالیت غیر قانونی خود ادامه می دهد.  
جالب  اینکه  دیروز  علاوه  بر   چند رسانه  مکتوب  کشور    که  خب ر غیر قانونی  بودن فعالیت موسسه  سنجش سه را  منعکس کردند، صدا وسیما  بی آنکه  به تعلق  این مؤسسه به خود اشاره کند، خبر مزبور را به نقل از روابط عمومی وزارت علوم پخش کرد!!!.

 

روزنامه نگاری را به لقمه ای نان نفروشیم

بیستم سپتامبر(۱۳۲۷هجری شمسی) در تهران اعلام شد که مصوبه شورای وزیران که بهموجب  آن حقوق بگیران دستگاههای دولتی تا زمانی که شاغل باشند نمی توانند مدیر یا عضو تحریریه نشریات عمومی(غیر تخصصی) باشند ،به ارگانهای مربوط ابلاغ شده است.
"عبدالحسین هژیر نخست وزیر وقت در توجیه این مصوبه در یک نطق تلویز یونی گفته بود که بسیار دیده شده است که خبرنگار و یا دبیر یک حوزه خبری کارمند حوزه خبری آن وزارتخانه و یا دستگاه دولتی است واین مساله مبین روزنامه نگاری سالم و بیطرفانه نیست. این مصوبه برای خدمت به مطبوعات است نه بر ضد آنها.
جالب است!
   امروز بعد از گذشت ۵۷ سال از آن روزها بسیاری از گردانندگان مطبوعات ریز و درشت ما ازسالنامه ها گرفته تا روزنامه ها، نه در یک موسسه ُکه در چند سازمان وابسته به دولت اشتغال دارند.بدتر  از آن اینکه به این جمع  مدیران روابط عمومی ویا عوامل وابسته به آنها را  نیزمی توان افزود.
 مدیر پیشین نشریه وزین ما پس از ۱۶ سال فعالیت حرفه ای
،راهی ارگانی دولتی شد وبر کرسی معاونت   آن تکیه زد. ایشان  برای آنکه  همچنان خود  را حلقه ای از زنجیره  ناگسستنی ارباب مطبوعات  بداند، اداره نشریه وابسته به این سازمان عریض و طویل را نیز عهده دار شد.
آقای مدیر برای آنکه بتواند ذهن طیف عظیمی از خوانندگان را به خود مشغول دارد
، اقدام به انتشار این نشریه در تیراژ ۴۰۰ هزار نسخه نمود. یکی از دوستان می گفت اگر قرار باشد به قیمت لقمه نانی مدیران مطبوعات ما بسیاری از مبانی مسلم این حرفه را زیر چتر علامت سوال پنهان کنند پس تکلیف نسلی که تازه در آغاز راه قرار گرفته است چیست؟!

 

نسل جدید روزنامه نگاران بی سواد

چندی پیش ازیک تبعه عراقی که به تهران سفر کرده بود در خصوص وضعیت انتشار مطبوعات در کشورش پرسیدم.او می گفت شمار مطبوعات در عراق از چهار عنوان پیش از سقوط رژیم بعث به یکصد عنوان پس از سرنگونی این رژیم افزایش یافته است. مقایسه وضعیت حاضر مطبوعات ما و تغییری که بدان اشاره شد صرفنظر از اینکه چقدر می توان به آن استناد کرد باز هم رقمی به شمارگان روزنامه ها در کشورما نمی افزاید. مثلث طلایی رسانه ها در جهان سه ضلع مشخص دارد: نخست قدرت خرید مردم، جمعیت وبالاخره سطح سواد آنها. جالب آنکه ما هر سه عامل ذکر شده را در اختیار داریم اما اینکه چرا با این وجود، شمارگان مطبوعات در کشور همچنان پایین است پرسشی است که بد نیست قدری هم ذهن ما را به خود مشغول کند.  دو دهه فعالیت حزبی مطبوعات پس از انقلاب وفعالیت سیاسی آنها مخاطبان را به دلمشغولی هایی دچار ساخته است که قطعا نمی توان وجوه مثبتی بر آن مترتب دانست. روز نامه نگاری فعلی کشور روزنامه نگاری جنگ سرد است غافل از اینکه روز نامه نگاری آمده است تا تبیین نگری کند ونه تغییر نگری .روزنامه نگاری آمده است تافرهنگ نگاه مردم نسبت  به رخدادها را دستخوش تحول کند، نه آنکه از خیر فرهنگ ونماد های آن بگذرد. روز نامه نگاری حزبی وسیاسی بر خلاف روزنامه نگاری حرفه ای از نبود نیروهای  زبده وآموزش دیده رنج می برد. آنها شاید بتوانند تئوریسین های سیاسی وحزبی خبره ای را در خدمت گیرند، اما قطعانخواهند توانست تبعات ناشی از نبود عناصر کیفی مطبوعاتی خویش را جبران کنند .                                                          

دبیران سرویس روز نامه ها همان قدر از شیوه های روز روز نامه نگاری می دانند که خبر نگاران تازه واردی  که عین قارچ از تحریریه ها سر بر آورده اند. اینان به خلبانانی می مانند که گر چه قادرند هواپیمای غول پیکر خود را از زمین بلند کنند ولی یقینا نخواهند توانست آن را فرود آورند. مشکل دیگر این است  که ما عادت کردهایم نگاه شخصی وسلایق فردی خود رابه مخاطبان خویش تعمیم دهیم، غافل ازآنکه بر خلاف دیروز آنها طیف وسیعی از رسانه ها را در اختیار دارند که می توانند از میان آنها تنها یکی را بر اساس سلایق خویش بر گزینند........                                                                                          

 

مرغ یک پا دارد!!

بالاخره بعد از گذشت 3ماه ، هفته گذشته موفق شدم با خانم "ت. م" قرار ملاقاتم را هماهنگ کنم. بعد از تکرار هدف از مصاحبه ، وی پذیرفت که دوشنبه 28 شهریور باتوجه به تعطیلی روز بعد از آن (نیمه شعبان) ، با عنایت به اینکه بسیاری از همکارانش در مرخصی خواهند بود ،مجال بیشتری برای طرح نظرات خود خواهد داشت .بنابر این می تواند 1 ساعت از وقت خود را برای این گفت وگو اختصاص دهد.
امروز 2شنبه است .گفت وگوی دیگرم که برای امروز هماهنگ شده بود ساعت ده و50 دقیقه به اتمام می رسد. برای رسیدن به خیابان ابوریحان از محلی که من در آن قرار دارم ، یعنی میدان هفت تیر،10 دقیقه بیشتر فرصت ندارم.بنابر این تلاش می کنم با دفتر خانم "ت. م" تماس گرفته و به ایشان اطلاع دهم که در صورت امکان 10 دقیقه با تاخیر در محل حاضر خواهم شد. تلفن پس از چند بار بوق اشغال آزاد می شود خانم منشی بعد از شنیدن در خواستم موضوع را با خانم "ت م" در میان می گذارد.خانم منشی بعد از کمی تاخیر پاسخ ایشان را اینگونه ابلاغ می کند ": ایشان می گویند نمی توانم ، وقت دیگری ندارم باید می آمدید .باشد برای بعد!! می گویم خانم! قرار گفت وگوی ما 1 ساعت بوده است نه 10 دقیقه. از وقت مقرر 50 دقیقه دیگر باقی است. منشی بار دیگر موضوع را با خانم "ت.م" مطرح می کند .مرغ یک پا دارد......نمی شود ایشان باید در جایی دیگر باشند. تازه همین الان هم در جلسه هستند.
به منشی می گویم طبق قرار ما این جلسه یا در شرف اتمام است یا باید تمام شده باشد واگر غیر از این است باید آن را به حساب خلف وعده ایشان گذاشت. منشی محترم با بردباری تمام، بار دیگر آنچه را که به وی گوشزد کرده بودم به "ت. م" منتقل می کند. اینبار خانم "ت.م"خود، گوشی تلفن را از منشی می گیرد وبا لحنی آمرانه اینگونه می گوید :"ببینید دو موضوع مطرح است: اول اینکه وقت من برای این ساعت تنظیم شده است وجز این نمی توانم وقت دیگری را اختصاص دهم .دیگر اینکه توجه داشته باشید که شما از من تقاضا کرده اید نه من از شما......
بار دیگر در حالی که اینبار از موضع قدرت فاصله گرفته ام تعهدات اخلاقی وی را به او یاد آوری می کنم وآنچه را که با خانم منشی در میان گذاشته ام با او نیز در میان می گذارم.......مرغ یک پا دارد.همین است که گفتم وقت من بیش از اینها ارزش دارد. متاسفم!!!....... تلفن قطع می شود ، من می مانم ودنیایی از پرسشهایی که هر از چندی در 11 سال کار مطبوعاتی ام تکرار می شود. یاد خانم دکتر بروجردی می افتم که "ارتباط با رسانه ها "را در دانشگاه علامه طباطبایی تدریس می کند.با خود می گویم محتوای این درس به چه کار می آید در حالی که مخاطبان اصلی آن مصاحبه شوندگانی هستند که قرار است روزی روبروی خبرنگاران قرار بگیرند که از قضا شاید آنها هیچوقت در کلاس درس خانم دکتر حاضر نشوند.

سردبیران روزنامه نگاران را به چشم زر خرید نگاه می کنند


" رد اسمیت"، ورزشی نویس معروف آمریکایی زمانی گفته بود: نوشتن برای آدم کاری ندارد . فقط کافی است پشت ماشین تحریر بنشینی و انگشتانت را باز کنی."گوروویدال"، هم پاسخی به این موضوع داده،و گفته است: وقتی از دردسرهای نوشتن مطلبی  می شنوم با خود می گویم چرا بس نمی کنند؟ ننویسند بهتر است. باید به خاطر رضای خدا این کار را رها کنند. نویسنده با دیگران فرقی ندارد!

همکار فنی تازه از گرد راه رسیده روزنامه ما روزی  می گفت: کار در تحریریه ها تخصصی نیست و این کار از عهده هر کس ،حتی من هم بر می آید. با همین تفکر و القای آن است که گاه حقوق و مزایای روزنامه نگاران کهنه کار با بسیاری ازکارگران فنی روزنامه ها برابری می کند وشاید در برخی اوقات از آن هم کمتر ارزیابی می شود. با قبول این گفته که هر چکش به دست ماهری الزاما نمی تواند آهنگر تلقی شود می توان باور داشت که  هر انشا نویس زبر دستی هم الزاما نمی تواند  روزنامه نگار  شایسته ای  به حساب آید. اما امروزه  بسیاری از مدیران روز نامه ها  که سیگنال حرفه ای شان با خطوط امضا و سفارش فلان مدیر کلان رقم خورده است، در عبور از مرز میان انتحار حرفه ای و انتخاب بایسته خویش، بی هراس از پیامدهای آن راه نخست را بر می گزینندو بی مهابا عوامل انسانی مطلوب خود را فدای ملاحظات حزبی ویا حتی سلیقه ای خود می کنند.

"سر گوردن دوانی "،روزنامه نگار و دولتمرد انگلیسی زمانی گفته بود: بنابر   تجربه شخصی من دموکراسی سالم در محیط روزنامه ها وجود ندارد. برای اشاره واضح تر در این خصوص بد نیست به چند نمونه تاریخی در این مورد اشاره کنم:

شبی در اواخر قرن نوز دهم"جیمز گوردون بنت پسر" ناشر روزنامه اینتر نشنال هرالد تریبون از خواب ناز  در آپارتمان خود در خیابان شانزه لیزه پاریس بر می خیزد و به سورچی دستور می دهد وی را به دفتر روز نامه ببرد. سر زدن های شبانه از سوی صاحبکار با هوش، اما سختگیر کاری بود که کارکنان هرالد تریبون به آن عادت داشتند.آنها در واقع آماده تر از آن بودند که او تصور می کرد با مستخدم ساخته باشندد واو هر گاه ارباب قصد بازدید شبانه ونا گهانی را داشته باشد تلفنی کارکنان را باخبر کند. آن شب بنت برای کارکنان خود سخنرانی کوتاهی کرد ودر آن برنامه های آتی خود را تذکر داد و سپس در اوج حیرت همه، تمامی کارکنانی را که در سمت راست او نشسته بودند اخراج کرد!!  البته این تنها مورد رفتار عجیب او نبود. یکبار هم منتقد موسیقی روزنامه اش را به دلیل آنکه موی بلندی داشت اخراج کرد.

موضوع تلگرام غیر عادی او هم شنیدنی است.  او روزی به  ویلیام ریک، مدیر دفتر نیویورک  روزنا مه اش تلگرام می زند که یکی از کارمندان بخصوص اش را به پاریس بفرستد. ریک پاسخ می دهد که به وجود او در نیویورک نیاز حتمی دارد. بنت از وی می خواهد تا فهرستی از همه کار کنانی که وجود آنها در نیویورک حتمی ولازم است بفرستد. ریک آن فهرست را تلگرام می کند.بنت فوری جواب می دهد: همه را  اخراج کن .من به کارمند حتمی ولازم نیازی ندارم!!

اینگونه رفتار با کارکنان تحریریه ها و آنان را به چشم زرخرید نگاه دیدن ورفتار با آنها هنوز هم  در کشور ما پیروان بی شمار دارد .هنوز در بسیاری از روز نامه ها مسوولان وسردبیران الگوی بنت را اجرا می کنند . هنوز هر که را بخواهند از مجموعه خود ویرایش وهر که را صلاح بدانند بر کرسی می نشانند بی آنکه به سوابق و توانمندی های حرفه ای آنها وقعی بنهند. مثل بیشتر پدیده ها در عالم روز نامه نگاری،مدیریت کردن فقط آموختن و به کار بردن چند شگرد خبری نیست. اینجا باید کمی بیشتر درنگ کرد واتفاقا گاهی هم بر خلاف  امیال شخصی  خود پارو زد…