( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

مرغ یک پا دارد!!

بالاخره بعد از گذشت 3ماه ، هفته گذشته موفق شدم با خانم "ت. م" قرار ملاقاتم را هماهنگ کنم. بعد از تکرار هدف از مصاحبه ، وی پذیرفت که دوشنبه 28 شهریور باتوجه به تعطیلی روز بعد از آن (نیمه شعبان) ، با عنایت به اینکه بسیاری از همکارانش در مرخصی خواهند بود ،مجال بیشتری برای طرح نظرات خود خواهد داشت .بنابر این می تواند 1 ساعت از وقت خود را برای این گفت وگو اختصاص دهد.
امروز 2شنبه است .گفت وگوی دیگرم که برای امروز هماهنگ شده بود ساعت ده و50 دقیقه به اتمام می رسد. برای رسیدن به خیابان ابوریحان از محلی که من در آن قرار دارم ، یعنی میدان هفت تیر،10 دقیقه بیشتر فرصت ندارم.بنابر این تلاش می کنم با دفتر خانم "ت. م" تماس گرفته و به ایشان اطلاع دهم که در صورت امکان 10 دقیقه با تاخیر در محل حاضر خواهم شد. تلفن پس از چند بار بوق اشغال آزاد می شود خانم منشی بعد از شنیدن در خواستم موضوع را با خانم "ت م" در میان می گذارد.خانم منشی بعد از کمی تاخیر پاسخ ایشان را اینگونه ابلاغ می کند ": ایشان می گویند نمی توانم ، وقت دیگری ندارم باید می آمدید .باشد برای بعد!! می گویم خانم! قرار گفت وگوی ما 1 ساعت بوده است نه 10 دقیقه. از وقت مقرر 50 دقیقه دیگر باقی است. منشی بار دیگر موضوع را با خانم "ت.م" مطرح می کند .مرغ یک پا دارد......نمی شود ایشان باید در جایی دیگر باشند. تازه همین الان هم در جلسه هستند.
به منشی می گویم طبق قرار ما این جلسه یا در شرف اتمام است یا باید تمام شده باشد واگر غیر از این است باید آن را به حساب خلف وعده ایشان گذاشت. منشی محترم با بردباری تمام، بار دیگر آنچه را که به وی گوشزد کرده بودم به "ت. م" منتقل می کند. اینبار خانم "ت.م"خود، گوشی تلفن را از منشی می گیرد وبا لحنی آمرانه اینگونه می گوید :"ببینید دو موضوع مطرح است: اول اینکه وقت من برای این ساعت تنظیم شده است وجز این نمی توانم وقت دیگری را اختصاص دهم .دیگر اینکه توجه داشته باشید که شما از من تقاضا کرده اید نه من از شما......
بار دیگر در حالی که اینبار از موضع قدرت فاصله گرفته ام تعهدات اخلاقی وی را به او یاد آوری می کنم وآنچه را که با خانم منشی در میان گذاشته ام با او نیز در میان می گذارم.......مرغ یک پا دارد.همین است که گفتم وقت من بیش از اینها ارزش دارد. متاسفم!!!....... تلفن قطع می شود ، من می مانم ودنیایی از پرسشهایی که هر از چندی در 11 سال کار مطبوعاتی ام تکرار می شود. یاد خانم دکتر بروجردی می افتم که "ارتباط با رسانه ها "را در دانشگاه علامه طباطبایی تدریس می کند.با خود می گویم محتوای این درس به چه کار می آید در حالی که مخاطبان اصلی آن مصاحبه شوندگانی هستند که قرار است روزی روبروی خبرنگاران قرار بگیرند که از قضا شاید آنها هیچوقت در کلاس درس خانم دکتر حاضر نشوند.

نظرات 2 + ارسال نظر
بهشت 1384,06,28 ساعت 12:42 http://nochagh.blogsky.com

سلام.حق با شماست.اسم وبلاگ عالی.مطالب جالب.و احساس شما دوست داشتنی.احساس شما را به خوبی درک میکنم.به اون خانوم اگر بگویید هرگز مباد که گدا معتبر شود گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود بدش می آید و دستور میدهد کتاب ضرب المثل ها را از کتابخانه ها جمع کرده معدوم کنند.بهش بفرمایید آب نمی بینی وگرنه شناگر خوبی هستی سر کار خانم.....ها.گربه مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی.خدا خر را شناخت و شاخ نداد.وای ببخشید که به طرفداری از شما و آزردگی ای که پیدا کردید احساساتی شدم

سلام:خاطره و داستان اموزنده ایی بود البته در هر دو سوی موضوع باید به رفتار ها توجه کرد و اینکه تنظیم وقت کار سخت و نیاز به برمنامه ریزی منظمی دارد //موفق باشید // احمد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد