( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

روزنامه نگاری از جنس کودکی!

سرباز که بودیم همیشه توصیه های ریز و درشتی از سوی فلان مقام ارشد پادگان هر روز برایمان تکرار می شد تا به قول معروف آویزه گوش و ملکه ذهنمان  شود:   " شان لباس نظام را نگهدارید، نکند با این لباس کاری  کنید  که آبروی نظام برود، نکند با  این لباس  روی  چمن ها  بنشینید و  بستنی  لیس  بزنید ، نکند  با این لباس  چشم چرانی کنید و..." به ما  می گفتند  تا به حال دیده اید یک روحانی در خیابان  و در مقابل مردم ساندویچ گازبزند؟! به  آنها هم  گفته اند حرمت لباسشان را نگاه دارند. یادم می آید دوران کودکی اولیای مدرسه  برای  اینکه  از شیطنت های ریز و درشت بچه ها خارج از محیط مدرسه غافل نشوند کارت بزرگی را تهیه می کردند  و آرم و نشان آموزشگاه را  به  همراه  نام و نام خانوادگی مان درشت،  بطوری که از فاصله چند فرسخی قابل رویت  باشد به روی آن می نوشتند  تا  بلکه   هویتمان  مکتوم نماند ویا شاید ما را با شاگردان جلف! فلان مدرسه  اشتباه  نگیرند. همزمان مجبورمان  می کردند عین  هندوانه های  آفتاب خورده  سر  جالیز ، سرهای مبارک  را   با ماشین   نمره   صفر   بزنیم  تا نکند در آن سنین از موهایمان  سو ء استفاده کرده و قند دل یکی را آب کنیم !                         

این  دو  نگاه اخیر و  این  اشاره با  آنچه  اکنون  به  آن اشاره  می کنم بی ارتباط نیست. روزنامه نگاری هم  از آن گروه  مشاغلی است  که  باید  حریم  لباسش را شناخت  و  پاسش   داشت ،  اگر  یکی  از  آرمانهای روزنامه نگاران  را  تعالی فرهنگ  کشور و  باز کردن  گره های کور  موجود جامعه تعریف کنیم نمی توانیم به وجود روزنامه نگاری قایل باشیم که خود تعریف صحیحی از این مقوله ندارد. 
 چندی پیش به اتفاق جمعی از خبرنگاران رسانه های وطنی و آنوری  میهمان  
برگزار کنندگان  همایشی  از جنس  بین المللی  آن  بودیم. پیداست در چنین  مجالسی  شان  خیلی ها و خیلی چیز ها را باید پاسداشت تا نکند  دودش در  چشم  خودمان  رود . نمی دانم چقدر  با  این موقعیت  که  برایتان  شرح  می دهم  مواجه شده اید:  اتوبوس  شرکت  واحد  در  یکی  از ایستگاههای خود جمعی  از دانش آموزان  دبیرستانی  را  سوار می کند .با ورود آنها قیامتی بر پا می شود ، بعضی ها از همان  آخر  اتوبوس  با  راننده  "کل کل" می کنند ،  بعضی ها هر از چند گاهی متلک های ریز و درشتی را تحویل هم می دهند تا شلیک خنده هایشان دیوار صوتی  نسوان بیچاره را بشکند. حضور ما در این نشست بین المللی هم چیزی شبیه همین حکایت را  در خود داشت.  نزد  خود صحنه ای را مجسم کنید خبر نگار رسانه ای را در هنگام صرف غذا که گمان می کند هر لحظه ممکن است جماعتی از گرد راه برسند و هر آنچه سهم او و دیگران است را بردارند و بروند و او برای آن که از حق و حقوق خود و دیگران  دفاعی  جانانه کند هر آنچه اتمعه و اشربه که می یابد درون سامسونت خود جای می دهد و سپس با خیال آسوده  مشغول صرف غذا می شود. تصور کنید همین همکار عزیز را هنگام خروج از  سالن  همایش  در  حالی که ناگهان کیف  محتوی  انواع میوه و غذای جاسازی شده در آن باز می شود و...
دوست دیگری می گفت  در  یکی  از  همین سنخ  همایشها حراست ونگهبانی در خروجی، مانع خروج یکی از همین عزیزان همکار ما می شود و به وی می گوید :  "آقای محترم لطفا بروید آن دستگاه میکروفونی که در کیفتان گذاشتید را سر جایش بگذارید و برگردید!!"  صحنه دیگری را  تجسم کنید که مدیر روابط عمومی یکی از سازمانها برای آنکه خبر مربوطه سازمانش به بهترین نحو در روزنامه تان استفاده  شود  یک پاکتی حاوی بن خرید کتاب تقدیمتان می کند و به آرامی می گوید : این هم برای اینکه بیشترهوای ما را داشته باشی!                      

همه ما هر روز با نمونه های  زیادی از این قسم  برخورد  داشته ایم و شاید تنها  گاهی از  دیدن این صحنه ها تاسف خورده باشیم و  آن هنگامی است که گمان می کنیم  حقمان ضایع شده است. راستی تا به حال فکر کرده اید بهایی که  ما  بابت  کارمان  می پردازیم  چقدر  است  و  اصلا  آیا  برای  روزنامه نگاری  می توان  حصاری اخلاقی قایل بود؟

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام خوبی ؟ برای بار اول است که می آم اینجا ولی آنقدر جالبه که صفحه شما را ذخیره کردم که بعد بخونم ... امیدوارم همیشه موفق باشی و بتونی با مطالب جذابت بتونی بازم ما را مستفیض کنی ... انشا بازم می رسیم خدمت شما ... به امید اون روز با اجازه ... موقت خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد