( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

" لوبیای چشم بلبلی"مهمتر است یا گوش آقای سردبیر؟!

" گوش سردبیر روزنامه محلی را بریدند".دروازه بانان خبر یکی دو روزنامه کشور اواسط همین ماه پس از گزینش انبوه اخباری که بروی تلکس چند خبرگزاری داخلی منعکس شد، خبر فوق را نیز دارای ارزش خبری تشخیص داده وآنرا در کنار اخباری چون شعله ور شدن آتش کینه خواستگار ، چوب حراج بر خودروهای دزدی، قتل شوهری با همدستی مرد افغان و ... استفاده کردند. اما  بریدن گوش این سردبیر بیچاره حتی آنقدر برای همکاران رسانه ای او بی ارزش تشخیص داده شد که حاضر نشدند خبر آن تنها بواسطه ابراز حس همدردی! در یکی از صفحات نشریه آنها به چاپ برسد.

ذکر این نمونه واشاره به آن به این دلیل اهمیت دارد که بگوییم اگر نظیر چنین حرکتی در خصوص یکی از سردبیران محلی یا غیر محلی والبته با اهداف و مقاصد سیاسی اتفاق می افتاد آیا صدها نشریه ای که هر روز نانشان را از داغ کردن تنور سیاست تهیه می کنند باز هم در برابر چنین واقعه ای سکوت می کردند؟! حتی به نظر می رسد تشکلهایی چون انجمن صنفی روزنامه نگاران و انجمن روزنامه نگاران مسلمان نیز که هر از چندی با فرمانهای به چپ چپ وبه راست راستشان می کوشند عین صاحبان دو تیم سرخ وآبی سره را از ناسره به هواداران تحت امر خویش نشان دهند نیز دیگر اشتهایی برای هضم کردن چنین اتفاقات پیش پا افتاده ای ندارند. برای آنها فروش لوبیای چشم بلبلی یا برنج دم سیاه شمال از گوش بریده یک روزنامه نگار محلی مهمتر است تا بتواند براحتی در نشریه داخلی آنها گنجانده شود. یادمان باشد ماجرای " شبهای برره" و دفاع از حیثیت عوامل تولید و پخش این مجموعه تلویزیونی آنقدر برای رییس سازمان عریض و طویل صدا و سیما با اهمیت تلقی می شود که بی آنکه نگران مخدوش شدن وجهه مدیریتی خویش باشد در مقابل ریشخند جن وانس با اعتماد به نفس کامل می ایستد و ازهیچ، همه چیز می سازد! اما در این سوی هیچ کس حاضر نیست از اعتبار روزنامه نگاری که چه بسا حقوق ماهیانه او به قدر هزینه تولید تنها دو سه دقیقه از مجموعه یاد شده هم نیست دفاع جانانه کند. 

 راستی آیا کسی حاضر می شود برای احقاق حقوق چنین روزنامه نگاری پشت دیوار بیمارستانی که او بستری است تحصن ویا اعتصاب غذا کند ویا حتی با ارسال طوماری به یکی از مجامع دفاع از حقوق روزنامه نگاران از آنچه بر سر او آمده است گله و شکایت کند؟! 

 بله حق با شماست همه اینها به یک شوخی کودکانه بیشتر شبیه است تا نکته ای که بتوان در خصوص آن چیزی نوشت... هر روز دهها و شاید صدها روزنامه نگار در جای جای  شهر و دیاری  که ما برای آن قلم می زنیم بی آنکه خبری از آنها  در روزنامه ای به چاپ برسد به سر نوشتی شبیه این روزنامه نگار محلی  دچار می شوند تازه اگر شانس بیاورند خبر آنچه به روزشان آمده است زیر خروار اخبار آنروز روزنامه به چاپ خواهد رسید راستی ما را چه می شود؟!   

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام تبریک میگویم .من همیشه مطالبتان را پی میگیرم .موفق باشید

افسانه ذوالفقاری 1384,08,21 ساعت 20:39

متاسفم همه جا اینگونه است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد