( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

نه روزنامه نگار خوب داریم و نه تاریخ نویس خوب

55 سال عمر زیادی است برای روزنامه نگاری کردن.آنهم برای حرفه ای که خیلی ها سخت و زیان آورش می دانند. به زعم نوشیروان کیهانی زاده روزنامه نگاری که در این حرفه استخوان ترکانده است روزنامه نگاری عشق می خواهد و استعداد.شنیدن از دشواری های راه پر فراز و نشیبی که عده ای چون کیهانی زاده آن را پیموده اندنوشیروان کیهانی زاده می تواند نگاه خیلی ها را به این حرفه تغییر دهد.

آقای دکتر 55 سال قبل کارتان را در روزنامه نگاری از چه نقطه ای شروع کردید؟

علاقه من به نوشتن از همان ابتدای جوانی شروع شد ؛ اما پدرم که خودش در کرمان معمار بود می گفت این کارها مفتخوری است ، تو باید مهندس شوی ، همین بود که مرا  وادار به تحصیل در رشته ریاضی کرد.اما سال بعد مجدداً در امتحان دیپلم ادبی شرکت کردم و در رشته تاریخ ادامه تحصیل دادم.

 در تابستان سال 1335 روزنامه اطلاعات با حضور استادان فرانسوی، آمریکایی ، انگلیسی و هندی برای اولین بار در ایران آموزش روزنامه نگاری را ایجاد کرد من هم در این دوره ها شرکت کردم. ما بعداز ظهر ها درس می خواندیم و صبح ها همراه یک خبرنگار راه می افتادیم و کارآموزی می کردیم.یک هفته در یک سرویس و هفته ای دیگر در سرویس دیگری کار می کردیم.پس از مدتی قرار شد آزمون هوش ، استعداد و معلومات عمومی برگزار کنند بنابر این به دانشکده حقوق معرفی شدیم.آنجا استادی از نیویورک یونیورسیتی که دانشگاهی خصوصی در نیویورک بود از ما امتحان گرفت.در این آزمون که حدود 280 نفر شرکت کردند 13 نفر پذیرفته شدند و من هم یکی از آنها بودم.افراد دیگری چون غلامحسین صالحیار و نیز رجبعلی اعتمادی جزو این عده بودند.

در کدام سرویس مشغول به کار شدید؟

سرویس اقتصاد.دکتر بهره مند که آن زمان در سرویس اقتصاد روزنامه اطلاعات کار می کرد از من خوشش آمد و همین باعث شد به عنوان خبرنگار اقتصادی کارم را آغاز کنم.اما بعد از مدتی چند عامل باعث شد که آن سرویس را پس از یک سال و نیم رها کنم.روزی در یکی از کنفرانس های خبری مدیرکل آبیاری وقت گفته بود که : می خواهیم اطراف تمام رودخانه های ایران را دیواری احداث کنیم تا از طغیان آن جلوگیری کند. من هم عین همین اظهارات را منعکس کردم. روز بعد تیراژ اطلاعات 10 هزار نسخه افت کرد.به من گفتند تو عقل ات نمی رسد اگر بخواهند تمام رودخانه ها را دیوار بکشند به بودجه ای بیش از از بودجه آمریکا نیاز دارند.آنها پول ندارند حقوق کارمندانشان را بدهند آنوقت چطور می خواهند این کار را انجام دهند.یکبار دیگر هم نمایندگی کارخانه فورد در ایران ادعا کرده بود که فوردهای مدل 1957 طبق جاده های ایران ساخته شده است.چرخ هایش را بزرگ ساخته اند که در چاله ها نیفتد و... در آن زمان فردی به نام کاشانچی که سه برادر بودند در دروازه دولت نمایشگاه اتومبیل داشتند که با کارخانه فیات ایتالیا قراردادی بسته بودند تا آن را در تهران نو مونتاژ کنند.این اولین اتومبیلی بود که در سالهای 1336 – 37 مونتاژ شد.کاشانچی به مدیر روزنامه شکایت کرد که نمایندگی فورد این خبر را برای بدنام کردن من به خبرنگار شما داده است.او راست می گفت معلوم شد آنها با یکدیگر رقابت و ستیز داشتند و من از پشت پرده ماجرای آنها بی اطلاع بودم.اتفاق دیگر که باعث شد این گروه را ترک کنم این بود که ما هر از گاهی با بازار تماس می گرفتیم و مثلاً می پرسیدیم امروز وضعیت پشم در بازار چگونه است. او اگر پشمی در اختیار نداشت می گفت : در بازار زیاد است تا به این وسیله پشم مورد نیاز را ارزانتر از پشمدار بخرد. و اگر داشت می گفت نایاب است تا آنرا گرانتر بفروشد. من در شورای نویسندگان که هر هفته برگزار می شد گفتم اینکار حقه بازی است و سر مان کلاه می گذارند ما امکان تحقیق نداریم چون اگر قرار باشد خود ما تحقیق کنیم تنها می توانیم ماهی یک خبر تهیه کنیم  این بود که عطای این کار را به لقایش بخشیدم و به سرویس حوادث منتقل شدم.

در حوادث هم مثل اقتصاد این مشکلات وجود داشت؟

به این شکل نبود، اتفاقاً در ابتدا شانس هم آوردم. یکی از حوزه های من بیمارستان لقمان الدوله بود.آن روزها فردی ادعا می کرد داروی سرطان را کشف کرده است.او برگهای شمشاد را می جوشاند و می گفت که این داروی ضد سرطان است. روزنامه ها آنقدر بر روی این مطلب تاکید کردند که دولت مجبور شد چند بیمار را در آن بیمارستان به او بسپارد تا این دارو را بر روی آنها آزمایش کند .عاقبت هم تمام آن بیماران فوت کردند.آنجا بود که من با این بیمارستان آشنا شدم و متوجه شدم کسانی را که قصد خودکشی داشته اند را به آنجا منتقل می کنند. طبعاً شنیدن حرفهای این عده برای دیگران جالب بود.

 یکی دیگر از حوزه های خبری من بیمارستان سینا بود ؛ تمام مجروحان شهر را به این بیمارستان می آوردند.آن وقت ها به دلیلی خبرنگار کیهان را به بیمارستان راه نمی دادند. من حتی می توانستم نشانی مجروحان مختلف را از بیمارستان بگیریم و به جای آنکه اطلاعات ناقص را از پلیس دریافت کنم شرح واقعه را از زبان خود آنها بشنوم.

در سوابق شما همکاری با رادیو هم دیده می شود.این همکاری چطور شروع شد؟

روزی انتشارات رادیو آگهی استخدام دبیر ، خبرنگار ، مترجم و.. برای خبرگزاری پارس داده بود و من هم ثبت نام کردم . آنجا پذیرفته شدم و پس از چندی به عنوان دبیر اخبار شب و سپس صبح رادیو مشغول به کار شدم.این خبرگزاری ارتباطی با رادیو نداشت و اخبار را از استودیوی خودش پخش می کرد و من 19 سال از ساعت 4 صبح تا 8 صبح در آنجا کار می کردم.

موضوع تشکیل سندیکای روزنامه نگاران از کجا آب می خورد؟

یکی از آن روزها خبری را منتشر کرده بودیم به این مضمون که : " ....دزدی که لباس مرتبی بر تن داشت ..." حروفچین به جای واژه لباس مرتبی به اشتباه نوشته بود لباس سرتیپی ! ... همین اشتباه باعث شد که فرمانداری نظامی نیمه شب با یک جیپ به سراغم بیاید و بازداشتم کند.هر چه به آنها می گفتم شما اول باید با مدیر روزنامه صحبت کنید و اصل خبر را با دستخط من تطبیق دهید به حرفم گوش نمی دادند و عاقبت هم مرا به قزل قلعه منتقل کردند؛ جایی که طویله ها را تبدیل به زندان کرده بودند و زندانیان را در آنجا نگاه می داشتند. 48 ساعت طول کشید تا مدیر روزنامه توانست به آنها ثابت کند که اشتباه از حروفچین و مصحح بوده است.

در آذرماه 1339 ماجرای رسوایی تجاوز یک افسر پلیس به دختر رئیس پاسگاه ژاندارمری و سپس سپردن او به یکی از فاحشه خانه های شهر رخ می دهد.آن وقت به روزنامه ها گفته بودند این موضوع چاپ نشود اما من که این مطلب را نمی دانستم خبر را منعکس کردم.

در اتفاقی دیگر  در دوراهی یوسف آباد یک تاکسی با 5 عابر تصادف می کند . دو نفر از آنها کشته و سه نفر زخمی می شوند. مردم مصدومان را با همان تاکسی به بیمارستان منتقل می کنند. مسوولان بیمارستان به کلانتری تماس می گیرند که بیایید راننده را بگیرید که دو نفر را کشته است.در خبر دیگری نوشته بودیم دیشب در تهران 15 نفر چاقو خورده اند به این اسامی...

ما در آنوقت دبیری به نام احمد سروش داشتیم که از معروفترین داستان نویسان ایران بود. گاهی که او نبود من جانشین او می شدم و صفحات را می بستم بنابر این نمی دانستم که این خبر نباید چاپ شود.این خبر چاپ شد و همان شب من را به شهربانی منتقل کردند.گفتند تو اقتدار پلیس و امنیت شهر را با چاپ این اخبار به زیر سوال بردی. من را مستقیماً نزد سپهبد نصیری که آنوقت رئیس شهربانی بود بردند. او پرسید چرا این مزخرفات را نوشته ای ؟ گفتم اینها عین واقعیت است.اگر می خواهید من را مجازات کنید اول باید بروید دادستانی و آنجا شکایت کنید. آن 15 نفری که چاقو خورده اند هر یک باید بگویند ما چاقو نخورده ایم و شما نمی توانید من را احضار کنید.عصبانی شد و گفت : ببریدش پایین.آنها من را به زیر زمین بردند روی یک تخت خواباندند و نصیری هم خودش بالای سرم ایستاد . ابتدا سرم را با تیغ کند خشک تراشیدند و بعد هم  یک پاسبان شروع به شلاق زدن کرد .کارشان که تمام شد از در شهربانی بیرونم انداختند. از آنجا مستقیماً به خبرگزاری های فرانسه ، آسوشیتدپرس ، رویترز، یونایتدپرس رفتم.آنها همان ساعت این موضوع را مخابره کردند .وقتی با سر تراشیده به روزنامه رفتم قرار شد تمام همکارانم به این دلیل اعتصاب کنند .حدود 400 نفر از روزنامه نگاران روزنامه ها گفتند فردا در اعتراض به این موضوع هیچ روزنامه ای را منتشر نمی کنند. آن روز به پیشنهاد رئیس انتشارات رادیو شکواییه ای را تنظیم کردم.بر اساس دستور یکی از مقامات قرار شد نصیری یا از تمام روزنامه نگاران عذرخواهی کند و یا تحویل بازرسی ارتش شود.روز بعد نصیری به میان اعتصاب کنندگان آمد و گفت من اشتباه کرده ام .

آن وقت جان اف کندی که تازه به عنوان رئیس مهور منتخب معرفی شده بود خبر را خوانده بود و با تلگرامی موضوع را با شاه مطرح کرده بود. موضوع انقلاب سفید توسط امینی با همین خبر شکل گرفت.شارل دوگل رئیس جمهور فرانسه از ایران به دلیل این موضوع انتقاد کرد و همین مساله موضوعی 3 ساله شد.

پس از آن ماجرا هر کدام از روزنامه نگاران ده تومان پول دادند و عکسم را در قابی از طلا گذاشتند و به من هدیه دادند .

آنجا بود که قرار شد سندیکایی تاسیس شود تا از حقوق روزنامه نگاران دفاع کند. اینبار خبرگزاری ها دست به کار شدند .جالب آنکه هیچ جا سالنی را به ما اجاره نمی دادند بنابر این به پارک شهر رفتیم بر روی زمین نشستیم و سندیکا را تاسیس کردیم.همین سندیکا بود که در زمان پیروزی انقلاب با اعلام  62 روز اعتصاب به روند پیروزی انقلاب کمک کرد.

این سندیکا توانست در موارد دیگر به دادتان برسد و مشکلی را حل کند؟

بله ، روزی  از روزهای مهرماه سال 1347 خبرنگاری به نام خلیل بهرامی که خبرنگار من بود آمد و گفت سگ علم را کشته اند و به پزشکی قانونی آورده اند.او می گفت خیلی ها می گویند جاسوسان ک. گ .ب این سگ را کشته اند تا بتوانند اسناد علم را از منزلش سرقت کنند. یکی می گفت علم و شاه نیمه شب به اتفاق هم بیرون می رفته اند و این سگ خانم علم را از خواب بیرون می کند و مانع از رفتنش می شود و علم خودش این سگ را کشته است.ما یک خبر را از صفحه کنار گذاشتیم و آنرا جایگزینش کردیم. نوشتیم برای نخستین بار در تاریخ سگی را به پزشکی قانونی آورده اند. با انتشار این خبر شاه به مسعودی گفته بود که باید این فرد را برکنار کنید.ساواک هم می پرسید چرا بدون اجازه سردبیر این خبر را جایگزین کردی می دانی چقدر این موضوع برای روزنامه هزینه دارد.خلاصه آنکه من ممنوع القلم شدم. صبح ها به روزنامه می آمدم .یکی از همکاران قلم کهنه ای را از سطل زباله بر می داشت و آن را می شکست یعنی اینکه یادت باشد ممنوع القلم هستی.پس از سه ماه همان سندیکایی که خودمان ساخته بودیم به دادمان رسید و دوباره دست به قلم شدم اما اینبار در سرویس خارجه کار کردم .تا زمان انقلاب به مدت 5- 6 سال معاون سردبیر اطلاعات بودم .

چه شد که از رادیو بیرون آمدید ؟ اخراج تان کردند؟

تا دو روز بعد از پیروزی انقلاب من عضو خبرگزاری رادیو و تلوزیون بودم.مدتی این مجموعه به دست کمونیستها افتاد و آنها ما را بیرون کردند. آنها نامه ای را برای 60 نفر از روزنامه نگاران نوشتند که چون حقوق شما خیلی زیاد است و ما پولی برای پرداخت به شما نداریم داوطلبانه روزنامه را ترک کنید تا در اولین فرصت که وضع روزنامه بهتر شد و به شما احتیاج بود مجدداً ادامه کار دهید.

مگر چقدر حقوق می گرفتید؟

آخرین حقوق من در رادیو و تلویزیون 5 هزار تومان و در روزنامه اطلاعات 23 هزار و 500 تومان یعنی حدود 4 میلیون تومان امروز بود.

بعد از انقلاب روزنامه ها آگهی نداشتند و در 8 صفحه منتشر می شدند. این وضعیت حتی در روزهای جنگ ادامه داشت.

بعد از مدتی که آقای هاشمی مدیر عامل این مجموعه شد مجدداً من را دعوت به کار کردند.قرار بود ماهی 13 هزار تومان حقوق بدهند پولی که پول رفت و آمدم هم نمی شد.

چه شد که به آمریکا رفتید؟

44 ساله بودم که به آمریکا رفتم و مجددا شروع به ادامه تحصیل در رشته روزنامه نگاری کردم چون روزنامه نگاری امروز با دیروز متفاوت است.از آن زمان هر از چندی بین ایران و آمریکا سفر می کنم.

در یکی – دو سال گذشته به بهانه همکاری با جمهوری اسلامی اقامت یکساله ام را به 6 ماه کاهش داده اند.البته آنها این موضوع را صریحاً عنوان نمی کنند چون    می دانند اگر بطور صریح این موضوع را بگویند از آنها شکایت می کنم.

چه برنامه ای برای آینده دارید؟

از چند روز دیگر قرار است سایت دیگری را با عنوان ژورنالیست نوشیروان راه اندازی کنم.که نظرات شخصی ام در مورد وقایع روز و روزنامه هاست.علاوه بر این  در ملاقاتی با مدیرکل مطبوعاتی وزارت ارشاد به آنها پیشنهاد انتشار نشریه ای را دادم تا در آن به پرسش هایی که می تواند به ارتقای روزنامه نگاری و تاریخ نگاری مربوط کمک کند پاسخ دهیم.

به نظر شما روزنامه نگاری امروز ما در مقایسه با نقطه مطلوب خودش با چه چالش هایی روبروست؟

در دنیا 5- 6 سال است که موضوع بحث متفکران این است که دیگر نه روزنامه نگار خوب داریم و نه تاریخ نویس خوب. در حالی که تاریخ نویسی ادامه کار روزنامه نگاری است. هر چه امروز خبر است فردا تاریخ می شود و متاسفانه هر دو ناقص است. ما امروز مورخی را سراغ نداریم که مثل یک کارآگاه بدنبال موضوع برود.

وقتی بسیاری از روزنامه نگاران از کشور رفتند تجربیات خود را هم با خود بردند و دیگر جرات همکاری با ما را ندارند.همانگونه که با من اینگونه برخورد می کنند.

ما تصور می کنیم روزنامه نگاری یعنی سیاست نویسی غافل از آنکه مردم اینها را نمی خواهند.در نیویورک یک روزنامه محلی تیراژ 500 هزار نسخه ای دارد و در دو صفحه خبرهای مرگ و میر را منتشر می کند .آنها خبرنگارانی در چند قبرستان شهر دارند و در روزنامه خود شرح حال متوفیان را می نویسند.خیلی ها با این اخبار همدیگر را پیدا می کنند.یا ستونی به نام اشتباهات دارند.مثلا من پیرمرد را می آورند و می گویند شما در طی مدت زندگی ات چه اشتباهاتی داشته ای تا جوانان دوباره این اشتباهات را دوباره تکرار نکنند.

حادثه نویسی ما افت کرده است.سال 1335 یعنی 55 سال قبل ما با مردم گفت و گو می کردیم اما امروز خبرنگاران پشت میزها می نشینند و آنطرف خط یکی خبر را برای خبرنگار شرح می دهد.

روزنامه نگاری آکادمیک نیست.شما اگر سیصد سال هم در دانشگاه درس بخوانید شاعر نمی شوید باید قریحه و استعداد شاعری در وجودتان باشد.روزنامه نگاری نیز اینگونه است شما با دانشگاه رفتن روزنامه نگار نمی شوید. من تمام اصول روزنامه نگاری را می توانم در 5 ساعت برایتان توضیح دهم.

یک آدم بلند قد نمی تواند وزنه بردار خوبی باشد چون باید وزنه را خیلی بالا ببرد پس او استعداد اینکار را ندارد. روزنامه نگاری نیز استعداد و عشق می خواهد.

روزنامه نگاری در غرب اینگونه است که سال اول که شما خبرنویسی ، ویرایش و ... را فراگرفته اید یکی از تخصص های حوادث شهری ، حقوق قضایی ، اقتصادی ، سیاسی و... را انتخاب می کنید.در ایران نیز پس از گرفتن لیسانس باید دوره های 6 ماهه روزنامه نگاری برگزار شود.

در روزنامه نگاری پیشرفته روزنامه ها دو صفحه میانی روزنامه ها به نامه های خبرنگاران به سردبیر اختصاص دارد.فردی که نامه ای به روزنامه می نویسد باید نام و مشخصات دقیق خود را اطلاع بدهد و گرنه آن را منتشر نمی کنند.گرفتن نظرات مردم برای آنها مهم است آنها پس از انتشار هر خبری به دنبال نظرات مردم در خصوص آن هستند.مثلاً اگر لایحه ای مطرح شود برای مجلس مهم است که نظرات مردم را بدانند.روزنامه رسانه و  مدیا یعنی واسطه دولت و مردم است.

یکی از مشکلات ما پس از جنگ کثرت خبرگزاری هاست.خلق خبرگزاری ها کار سختی نیست . اما خبرگزاری ها خبرنگاران روزنامه ها را تنبل می کند و بزرگترین ضربه ای است که به روزنامه نگاری می زند.

یکی از چیزهایی که ما در قبل از انقلاب آن را داشته ایم ولی امروز نداریم خبرهای پولی است. مثلاً وقتی رئیس جمهور آمریکا قرار است نطق کند روابط عمومی آن مجموعه به تمام رسانه ها می گوید مشروح نطق ایشان این قدر ،خلاصه آن این مقدار و... به فروش می رسد.سابقاً درآمدهای روزنامه های ایران از همین آگهی های پولی تامین می شد.این موضوع در رسانه های مختلف جهان وجود دارد.یکی دیگر از ضعف های روزنامه نگاری ما نبود روزنامه نگاری اینوستیگویتیت است که عین کارگاه موضوعات را پیگیری کند.روزنامه مثل نان برای فرد است یعنی باید فرد به آن احساس نیاز کند.اما ما فقط به دنبال سیاست رفته ایم.

اگر عیبی در روزنامه های ما وجود دارد به خاطر روزنامه نگاران و تاریخ نویسان است. این دو اصلاح شوند بقیه چیزها تغییر می کنند یا اینکه دیگران را پیدا کنند و از تجربه های دیگران استفاده کنند.عناصر "چرا" و "چگونه"  مهم است اما در روزنامه های دنیا از بین رفته است چون در آمریکا و اروپا اصحاب منافع همچون مرداک  اینگونه می خواهند.

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام
خسته نباشید
با(درگذشت برترین گوینده زن کشور)به روزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد