( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

( پرانتز ) وبلاگ تخصصی روزنامه نگاری

سایت تخصصی روزنامه نگاری

آگهی تجارتی مخصوص تلوزیونهای خصوصی است

آگهی تجارتی مخصوص تلوزیونهای خصوصی است و تلوزیونی که جنبه دولتی دارد با اهداف اقتصادی نباید سراغ آگهی های تجارتی برود.این مطلب را دکتر اعظم راود راد در گفت و گوی خود با "پرانتز"می گوید .از دیدگاه این عضوهیات علمی دانشگاه تهران پخش آگهی تجارتی تنها در صورتی در تلویزیون مجاز شمرده می شود که معرفی کالا تنها با اهداف اطلاع رسانی در مورد فرآورده ها و محصولات جدید صورت پذیرد. وی در توضیح این مطلب می افزاید:" دکتر رواد راداینکه با مارک و نشان خاصی آگهی تلوزیونی پخش می شود و در زمان پخش یک سریال تلوزیونی بابت هر دقیقه آن چندین میلیون تومان هزینه صرف می شود نشان از برخورد کاملا اقتصادی با آگهی تجارتی  در تلوزیون ماست و این مساله برای تلوزیون دولتی که باید اهداف خاص فرهنگی را دنبال کند، زیبنده نیست."

 دکتر راودراد می افزاید:"ما در سالهای اولیه انقلاب به هیچ عنوان شاهد پخش آگهی تجارتی در تلوزیون نبودیم و صرفا این برنامه ها بودند که برای مخاطب عرضه می شدند اما به تدریج با بروز تغییرات در جامعه ، تلویزیون نیز به سمت تامین درآمد از طریق آگهی های تجارتی تمایل یافت . در ابتدا این مساله در پوشش حمایت از تولیدات داخلی  ، به تبلیغ صرف کالاهای داخلی محدود می شد اما از چند سال قبل محصولات و کالاهای خارجی مجددا در فهرست تبلیغات تلویزیونی قرار گرفت و این کالاها عرصه رادر اختیار گرفتند."

 وی ادامه می دهد":صرفنظر از قبول  تاثیر اینگونه تبلیغات بر افزایش روحیه مصرف گرایی در جامعه و افزایش میزان افسردگی و استرس در جامعه ، اگر بخواهیم وجود اینگونه تبلیغات را در تلوزیون به بهانه عدم توانایی دولت در تامین هزینه های این رسانه، بپذیریم ؛ باز هم  این شیوه  موجود  می تواند جنبه آزار دهنده برای مخاطب داشته باشد. اما واقعیت این است که اینگونه تبلیغات به هیچ عنوان بر پایه یک برنامه ریزی مشخص ارایه نمی شود .پخش آگهی در میان برنامه ها باید طبق اصول و قواعد خاص خود گنجانده شود.سریالها و فیلمهای تلوزیونی به گونه ای ساخته شوند که در نقطه ای مثل خاتمه فصلی از کتاب به مخاطب مجال  استراحت داده شود و در این فاصله می توان از آگهی تجارتی هم بهره برد.اما شما صحنه ای از یک فیلم را تصور کنید که در آن ، قاتل دست خود را برای وارد آوردن ضربه بر سر مقتول بالا برده است که به ناگاه تصویر قطع می شود و شما شاهد پخش آگهی تلوزیونی خواهید بود. آیا این آگهی می تواند تاثیر خود را بر مخاطب داشته باشد ؟

 آگهی تلویزیونی باید نسبت مشخصی از برنامه را به خود اختصاص دهد، سوءاستفاده از توجه مخاطب به برنامه ها باید تعدیل شود تا مردم از وقت خود بهتر استفاده کنند.

 وی تاسیس شبکه ویژه تبلیغات را به عنوان راهی برای کاستن از تاثیرات سوء تبلیغات تجاری در تلویزیون معرفی می کند و می گوید:" این شبکه علاوه بر آنکه می تواند بخشی از نیاز مخاطب را در این خصوص برآورده سازد باید در فهرستی طبقه بندی شده و از قبل برنامه ریزی شده به مخاطب عرضه شود تا مخاطب برای انتخاب آن دچار سردرگمی نشود.آنچه مشخص است اینکه مخاطبان این شبکه محدود خواهد بود چون برعکس روند حاضر که ما مخاطب را مجبور به دیدن آگهی می کنیم در شبکه تبلیغات مخاطب خود این شبکه را انتخاب می کند ، اما حسن آن این است که مساله سوء استفاده از مخاطب از میان خواهد رفت.

 

وبلاگ چشم سوم روزنامه‌نگاران است

خبرگزاری دانشجویان ایران – تهران: یک وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار تاکید کرد: "زنجیره‌ی وبلاگ‌نویسی با تکمیل حلقه‌های واسط پیام‌های ارتباطی در افزایش سرعت انتقال پیام و همچنین تاثیرگذاری آن، نقش زیادی را ایفا می‌کند.

""جواد صبوحی، نویسنده‌ی وبلاگ " پرانتز " در گفت‌و‌گو با خبرنگار سرویس نگاهی به وبلاگ‌های خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گفت: « آنچه باعث شده روزنامه‌نگاران به وبلاگ‌نویسی رو آوردند، تحولاتی است که انقلاب سایبر ایجاد کرده است. انقلاب سایبر با تحولی که در ساختار رسانه‌های چاپی به وجود آورده، نه تنها بر نظام سازمانی که بر چگونگی نگرش و تعامل روزنامه‌نگاران با مخاطبان نیز تاثیرگذاشته است.وی افزود: « پویایی در روزنامه‌نگاری و اراده‌ی روزنامه‌نگاران در عبور از بنیان‌های کلیشه‌ای، آنها را از تحریریه‌های روزنامه‌ها به گستره‌ی وسیعی کشانده است که در‌آن از دروازه‌بانان خبری، اراده‌های مغناطیسی و مالکان رسانه‌ای که اندیشه‌های روزنامه‌نگاران را می‌گیرند،‌ خبری نیست."این روزنامه‌نگار تصریح کرد: « می‌توان وبلاگ‌ها را چشم سوم روزنامه‌نگاران دانست،‌ چشمی‌که واقع بین است و موشکافانه جنبه‌های متفاوت یک رویداد را تحلیل و ضبط می‌کند. چشمی‌ که در تبیین ناگفته‌ها علاوه بر توانمندی‌های دیداری،‌ امکان شنیداری و گفتاری نیز دارد. در این فضا قلم قرمز ویراستار بر محتوای آن تاثیر ندارد و روزنامه‌نگاران در شرایطی مناسب‌تر از شرایط سنتی خود، آزادانه‌تر در این محیط قلم می‌زنند و ناگفته‌های خود را مطرح می‌کنند."صبوحی اظهار داشت: « وبلاگ عرصه‌ای را فراهم کرده که هر روزنامه‌نگار بتواند چندین وبلاگ داشته باشد و مفاهیم خود را در آن پیاده کند. همچنین به نظر می‌رسد تعداد وبلاگ‌های سیاسی به دلیل شرایط خاص سیاسی حاکم بر جامعه و تاثیرگیری فرهنگ، اقتصاد و مسائل اجتماعی ما از فضای سیاسی، توسط روزنامه‌نگاران رو به افزایش است و وبلاگ‌نویسان  بیش از اندازه سیاسی شده‌اند. البته ما شاهد پرداختن آن‌ها به جنبه‌های مختلف دیگر نیز هستیم که بسته به علایق و تخصص روزنامه‌نگاران متفاوت است."وی به تفاوت‌های وبلاگ‌های روزنامه‌نگاران با سایر وبلاگ‌ها اشاره کرد وگفت: " این تفاوت بیش ازآن که به جنبه‌های فنی معطوف باشد، به وجدان اجتماعی روزنامه‌نگاران بر می‌گردد. محتوای وبلاگ‌های روزنامه‌نگاران بیش از هر چیز معطوف به رضایت و امنیت شغلی روزنامه‌نگار است".

 وی ادامه داد": تولید محتوا در وبلاگ‌های روزنامه‌نگاران با ملاحظات اجتناب ناپذیر حرفه‌یی همراه است. درجه‌ی اعتبار محتوایی این وبلاگ‌ها به واسطه‌ی تخصص روزنامه‌نگاران در مقایسه با سایر وبلاگ‌ها بیشتر است. عینی گرایی، استناد به شواهد و مآخذ مطالب و وسواس روزنامه‌نگاران در وام گیری و اقتباس نیز از دیگر وبلاگ‌ها بیشتر است."صبوحی ابراز عقیده کرد: "روزنامه‌نگاران مصونیت بیشتری برای افتادن در دام وبلاگ‌های زرد در مقایسه با سایر وبلاگ‌نویسان دارند. همچنین گزاره‌ی وجدانی روزنامه‌نگاران زمینه‌ای را فراهم کرده که به جای استفاده از تحریف وتهدید، تلاش بیشتری را در تعمیق باورهای اجتماعی دیگران به کار برند."این بلاگر به اثر بازگشتی رسانه‌ها اشاره کرد و گفت: « این مساله در مورد وبلاگ‌ها هم وجود دارد، اثر بازگشتی وبلاگ‌ها، مخاطبان و روزنامه‌نگاران را توامان به تعامل بیشتر در این فضا سوق داده است. مخاطب مهم‌ترین مدار ارتباطی و ژانر دائم و موثر برای روزنامه‌نگاران محسوب می‌شود که توسط آن می‌توانند شدت جریان مطالب خود را کنترل کنند.

"صبوحی ادامه داد: " همان طور که مخاطب برای روزنامه‌نگار فرصتی است که به پرورش ذهن او برای تحلیل محتوایی داده‌های او، کمک می‌کند؛ روزنامه‌نگار نیز برای مخاطب یک فرصت است که بتواند اعتبار روایی هر یک از روزنامه‌ها را با محک زدن روزنامه‌های دیگر به دست آورد. یک مخاطب آگاه بهترین سرمایه و پاداش در دوران حرفه ایی روزنامه نگاران است. اگر تعامل مخاطبان و روزنامه‌نگاران بیشتر شود‌، می‌توان به بقای وبلاگ‌نویسی و حضور سازنده‌ی آن در امر توسعه‌ امید بیشتری داشت."صبوحی با اشاره به رابطه‌ی تنگاتنگ وبلاگ نویسی و ژورنالیسم گفت: " مشخصه‌ی وبلاگ نویسی، قرار نداشتن در قالب‌های کلیشه‌ای است، قالب‌هایی که تعریف و قانون خاصی برای آن وجود ندارد. این مساله مالکان رسانه‌های بزرگ را وادار می‌کند که بتوانند شرایط دلخواه خودشان را بدون هر گونه قید و شرطی در وبلاگ‌های شخصی و گروهی خود به مخاطبان عرضه کنند."

زبان و فرهنگ رسانه ای ، دشمنی خانگی است

"زبان و فرهنگ رسانه ای دشمنی خانگی است " این مطلب را دکترمیرجلال الدین کزازی در گفت و گو با پرانتز عنوان می کند. به عقیده این استاد دانشگاه علامه طباطبایی نه تنها روزنامه ها و مجله ها ، که رسانه های همگانی به توانمندی و پیراستگی و آیینی زبان فارسی یاری نرسانیده اند. وی همچنین می گوید:یکی از سرچشمه های دشواری و گرفتاری کنونی ما در زبان همین رسانه هایند ؛ بویژه رسانه های دیداری و شنیداری که بیشترین کارایی و اثرگذاری را در مردم دارند.من بارها گفته ام که رسانه به تیغی دو دم می ماند ؛ هم می تواند بسیار زیانبار و گزند رسان باشد ؛ زبان و فرهنگ بومی را آسیب برساند و هم می تودکتر کزازی      عکس:مهدی موذناند بسیار کارساز و سودمند باشد و زبان و فرهنگ ملی را یاری برساند و نیرو ببخشد ، بسته به اینکه چه شیوه ای را در رفتار برمی گزیند.اگر فلان گوینده صدا و یا سیما به لغزشی در زبان دچار آید این لغزش می تواند در زمانی اندک در سراسر کشور حتی در دیگر سرزمینهای پارسی زبان گسترش پیدا کند چون رسانه ها درکنج خانه های ما راه برده اند از این روی زبان فارسی امروز با دشمنی روبروست که بسیار نیرومند است.این اسطوره شناس ادب فارسی با تاکید بر اینکه زبان و فرهنگ رسانه ای دشمنی خانگی است توضیح می دهد که در گذشته اگر لغزشی در زبان پدید می آمد سالیانی دراز می بایست می گذشت تا آن لغزشی که از زبان کسی و یا از قلم او پدید آمده بود آنچنان گسترش می آورد تا در زبان و قلم همگان روان شود برای همین زبان چندان به لغزش و سستی و کاستی و بیماری دچار نمی آمدمگر هنگامی که شیوه و شیرازه فرهنگ به یکباره در هم می ریخت و دگرگون می شد اما امروز کمترین لغزش در رسانه ای می تواند به لغزشی فراگیر تبدیل شود از اینجاست که رسانه ها می باید در آنچه می گویند و در آنچه می نویسند سخت باریک بین باشند. مبادا زبان را در راهی اندازند که به سود آن نمی انجامد.

 این پژوهشگر معاصر کشورمان در خاتمه تاکید می کند : برای اینکه زبان فارسی آنچنانکه در درازنای روزگاران پاییده است ، همچنان پایدار بماند ایرانیان  و پارسی زبانان می باید غم آنرا بخورند و بدان بیندیشند تا این زبان چونان یکی از برجسته ترین زبانهای فرهنگی و ادبی جهان همچنان بر جای بماند.اگر روزگاری زبان پارسی از میان برود ، تنها ایرانیان و پارسی زبانان نیستند که زیان خواهند کرد ؛ در آن هنگام فاجعه ای فرهنگی در پهنه گیتی روی خواهد داد.انبوهی وام واژه ها و واژه های بیگانه اندک اندک زبان را از توان بنیادین و سرشتینش در پویایی و واژه سازی تهی خواهد کرد  و بدین سان زبان به تالابی از واژگان دگرگون خواهد شد.

مطلب مرتبط: مطبوعات بیشترین ضربه را به زبان فارسی  زده اند

قهرمان اصلی روزنامه نگاری ، خبر است

از نظر ما روزنامه نگاران، قهرمان اصلی روزنامه نگاری ، خبر است. این مطلب را دکتر نمک دوست تهرانی در گفت و گوی خود با "پرانتز" عنوان می کند. وی همچنین معتقد است:خبر برای روزنامه نگار مثل زمین و یا شبیه مادر است.هر چه بخواهد بروید در خبر خواهد رویید و هر چه بخواهد متولد شود از خبر متولد خواهد شد.ما به بسط خبر گزارش می گوییم و وقتی می خواهیم خبر خود را عمق ببخشیم ،مصاحبه تخصصی می کنیم و یا مقاله می نویسیم.هر اتفاقی که می افتد باید قهرمان اصلی آن خبر باشد. دکتر نمک دوست با یاد آوری این نکته که گزارش ،مصاحبه و مقاله باید بر مرکب خبر سوار شود، اضافه می کند: به نظر من آنچه که در روزنامه نگاری کمتر مورد توجه قرار گرفته و مغفول واقع شده است، خبر است. ما بیش از اندازه به مقاله و مصاحبه معطوف شده ایم.من قبول دارم محدودیت وجود دارد؛ اما باید تلاش کنیم و خبر تولید کنیم. امروز وقت بسیاری از همکاران ما بر روی خبرهای پوششی متمرکز شده است، گرچه اینگونه خبرها و مصاحبه های مطبوعاتی نیز باید انعکاس یابد ، اما نباید از تولیدخبر ؛ آنهم خبری که بتواند روشنگر باشد،خبری که بتواند به فهم مناسبات اجتماعی کمک کند ، غافل بمانیم. آرزوی جدی من این است که روزنامه نگاران ما به همان اندازه که برای مقاله نویسی وقت می گذارند هر روز به تولیدخبر فکر کنند ؛خبرهایی که لازم است بر روی آن مصاحبه و یا گزارش و یا مقاله تولید شود . دکتر نمک دوست با تایید محدودیتهای خبرنویسی می افزاید: من از محدودیتهای خبری در جامعه مطلع هستم و وجود این محدودیتها را انکار نمی کنم؛ اما وجود این محدودیتها نباید به بهای دلسرد کردن خبرنگاران تمام شود و یا اینکه ترجیح دهند مقاله نویس و یا گزارش نویس شوند و یا بر روی مصاحبه های مطبوعاتی متمرکز شوند.ما باید جنگ کسب خبر را پیش ببریم و باید بکوشیم خبر را بدست آوریم چون اگر بخواهیم مصاحبه کنیم و یا گزارش بنویسیم و یا مقاله بنویسیم و از عهده اینهمه برآییم باید به خبر متکی باشیم.جامعه ما کم خبر است .من از آن دسته آدمهایی هستم که معتقدم بر طبق ادبیاتمان خبر مساوی است با آگاهی. باید کمک کنیم تا از طریق دادن خبر درست ، روشن ، سریع ،مهم و خبر بدور از جانبداری که مساله مردم در آن باشد جامعه را آگاه کنیم. وی در خاتمه با بیان این نکته که خبر نویسی باید در تمامی فعالیتهای رسانه ای مورد تاکید قرار گیرد می گوید: به نظر من نقص اساسی در این است که نسبت خبر در قیاس با سایر تولیدات رسانه ای کم است و وقت آن است تا روزنامه نگاران برای جبران این ضعف همت کنند و همه کارهای روزنامه نگارانه اعم از روزنامه ها ، خبرگزاریها ، روزنامه های آنلاین و روزنامه نگاری رادیو تلویزیونی سهم خود را در دادن خبر ادا کنند.این مساله به مفهوم خبرگزاری شدن روزنامه ها نیست.روزنامه جای گزارش ، مقاله و مصاحبه است و در عین حال در روزنامه است که باید به خبر عمق بخشید اما بالاخره باید خبری وجود داشته باشد که ما آنرا عمق ببخشیم نه آنکه خبرها عمدتا به خبرگزاریها متکی باشد و روزنامه نگاران کار خود را در گزارش نویسی و انجام مصاحبه خلاصه کنند .  

دوست داشتم در اتاقم یک گارسه داشته باشم

روی قلب پرولاپسی و اسپاسمی ، اما دوست داشتنی و بی نظیرش نام خیلی ها را نوشته است ؛ از آقا یعقوب ، آقا اژدر ، آقا جلال و آقا اسماعیل، چاپچی های ایام سربی چاپخانه ظفر گرفته تا صابری فومنی ، رقیب کاری و دوست شفیقش یا" ممیز" ،همانکه او را" نیم رخ سنگی کرانه کیش" می خواند ، یا معتمد نژاد که او را خورشید و خود رافانوس و پیه سوز لقب می دهد و یا پروفسور کمالی پور که حالا دیگر نشان کدخدای رسمی ، افتخاری و بدون دستمزد دهکده جهانی او را هم یدک می کشد ، یا نمک دوست ،هم او که وقتی در راهروی طبقه دوم دانشکده ارتباطات اتاق گرفت ، یک کلید هم برایش ساخت تا او هم اتاقی داشته باشد.  یونس ، مونس نسل قلدر و لوطی اینترتایپهای سربی ، گارسه ، رانگا و ورساد است .خودش می گوید:"روزگاری بود که با سرعت برق و باد ریخت توی شکم کارد خورده کامپیوترهای بی معرفت ، لوس و ننر، ولی خب بسیار هم موثر و کارا.کامپیوترها یه نسل قلدر ،با معرفت ،سختکوش و لوطی رو عین بولدوزر ریختن توی حومه سرد و تاریک حافظه ها"من هنوزبوی سرب ماشینهای اینترتایپ را در مشام دارم وصدای ماشینهای حروف ریز هنوز در گوشم می پیچد، من دوست داشتم در اتاقم یک گارسه داشته باشم."  

 50  سالگی را می توانی بهانه کنی تا یکباردیگر سراغش را بگیری و مثل خیلی های دیگر که سراغش می روند از او بنویسی.اما اینبار صادقانه برایت می نویسد :" من یک آدم ساده ام ،مثل همه آدمهای کوچه و خیابون ولی لطف دوستانی مثل تو باعث شده که یک مسیر مشخص تر را دنبال کنم و در واقع همین نوع نگاهها جبرا مرا تبدیل به آدمی کرده است که چون زیر نگاه دیگران است باید رفتار منطقی تر و جسورانه تری داشته باشد.خدا هم به من عنایت داشته که بد دیگران را نخواهم و بکوشم برای دیگران مفید باشم .همین و بس و وقتی قرار باشد روی این نوع زندگی نور انداخته شود به خدا خودم بیشتر عذاب می کشم وانگهی انصافا در برابر خورشیدی مثل دکتر معتمدنژاد که زندگی صنفی و بعد هم زندگی اخلاقی امثال من و تو و بقیه شاگردانش مدیون ایشان است پرداختن به فانوس و پیه سوزمنطقی است؟ خودت کلاهت را قاضی کن... چه کنم عادت کرده ام به پله های طی نشده فکر کنم و چون چنین است رسیدنی برایم در کار نیست."  وروزی دیگر روی تابلو "دات" با خط درشت تواضع اش اینچنین می نویسد: "با خبر شدم جمعی از دوستان عزیزم دنبال تدارک مراسمی برای پنجاهمین سال زندگی ام بوده اند تا بهانه ای باشد برای پاسداشت دوستی ها .از بن جان از آنها سپاسگذاری کردم ولی در عین حال از آنها خواستم چنین کاری نکنند.محبت کردند و پذیرفتند. این چند سطر را هم نوشتم تا از این طریق از دوستان دیگری هم که من یک آدم ساده ام ،مثل همه آدمهای کوچه و خیابون  موفق به دیدنشان نشدم تشکر کنم و درخواست مشابهی داشته باشم.چنین کارهایی شیرازه دوستی ها را محکم می کند ولی هستند کسانی که سالهای عمرشان بسیار پربارتر از من و امثال من گذشته است.

*          سکوتی معنا دار

سکوت معنا دارش کلافه ات نمی کند ، لج ات را در نمی آورد؛ چرا که معتقد است :" من فقط درباره سه سکوت زبان ، سکوت ذهن و سخت تر از همه سکوت اراده خوانده ام و عاجزم از عمل به آنها ؛چرا که قیل و داد آسانتر از سکوت و تن سپردن به تمناها ساده تر از رسیدن به بی تمنایی است." می گوید:" راستش اساسا با مدام حرف زدن میانه ای ندارم و درباره خیلی چیزهای دیگر هم ننوشته ام. من ترجیح می دهم از وظیفه معلمی خود عدول نکنم ، ولی ظاهرا همه از همه درباره همه چیز توقع دارند.به گمان من انسانها غالبا بیش از گفتن نیازمند شنیدن هستند.من که فکر می کنم اگر غیر از این بود خداوند به انسان یک زبان و دو گوش نمی داد! " و دوباره خودش ترا یاد این ضرب المثل روسی می اندازد که پرنده را از پروازش می شناسند. 

 یونس را هم باید از نیم قرن تلاشش شناخت ، مهم نیست کسی او را اکتیویست یا هیپوکریت بخواند و دیگری او را پدر سایبر خطاب  کند." من تا وقتى که به اصول حرفه اى شغلم، پایبندم، از این‌که محافظه کار یا هر چیز دیگر نامیده شوم، ناراحت نمى‌شوم. در تعریف علمى ‌روزنامه‌نگارى مى‌توان این را دید که آیا روزنامه‌نگار آمده است که «تغییر گرى» ایجاد کند یا «تبیین گرى». شاید نسل من، نسل تبیین‌گر بود. ما مى‌خواستیم محیط را «تبیین» کنیم و به اعتقاد من این نوع نگاه به روزنامه، [حرفه ای‌ترین و علمى‌ترین کمک به «تغییر» در جامعه است. من معتقدم که نمى‌توان در جنگ بین احزاب، یک جزیره امن براى خود فراهم کرد. نگاه من این است که این نوع روزنامه‌نگاری حزبى، قابل تسرى به کل روزنامه‌نگارى نیست. من فکر مى‌کنم که چه روزنامه‌نگار راستى و چه چپى، باید خبر و مطلب را خوب پردازش کند و ارایه کند. مگر روزنامه‌هاى جمهورى‌خواهان در آمریکا، بدتر از روزنامه‌هاى دموکرات‌ها ارایه مى‌شود؟ " 

*          وقت اورانیوم است!

وقت برای او نه طلا که ارزشی همچون" اورانیوم" دارد! می گوید: "واقعا بعضی وقتها چقدر بده که وقت خیلی زود میگذره.برنارد شاو میگه همه چی دیر یا زود واسه همه اتفاق می افته اگه وقت به حد کافی باشه!" و روزی دیگر آرزو می کند که :"کاش می شد وقتهای تلف شده راهم از recycle bin برداشت . شاید از همین رو است که از جهانی کردن کلاسهای" ضرابخانه" اش در "دات "ابایی ندارد."من نه متخصص سیاست هستم ، نه اقتصاد و نه متخصص حقوق و نه متخصص خیلی چیزهای دیگر .تنها دانش من درباره مدیریت به زمانی در دهه شصت بر می گردد که با دوست قدیمی ام دکتر محمد مهدی فرقانی در نشریه تدبیرکار می کردیم و در واقع پرداختنم هم به ارتباطات از این نظر است که معلم ارتباطات هستم و به نظرم این کار را کمتر از بقیه کارها خراب می کنم! و تابلوی دات( نقطه ) را هم آگاهانه بر سر در این کلاس بی دیوار آویخته ام تا یادم نرود که اینجا نقطه ای کوچک است در دنیای بزرگ متون .آموختن ، سخت است و تلخ ، مثل دانایی .آموختن رها کن ،اندوه سرآید.خیلی ها هم آمده اند تا یک شبه از فرش به عرش برسند و همینها هستند که  e- zine  را با  me-zine  اشتباه گرفته اند. همه می پرسن از کی تا حالا تو این قدر وقت پیدا کردی که روزانه وبلاگ سیاه  کنی. من فقط می خواستم این دات را به ادامه کلاسهایم تبدیل کنم همین و بس.اما لطف دوستان در لینک دادن ، این دات رابه یکی از ادات ! شکنجه من تبدیل کرده است . من سعی می کنم در این وبلاگ به ارتباطات از منظر علمی نگاه کنم و اگر دست داد، گاه گداری هم چیزهای دیگری بنویسم.بی هیچ تعارفی من همیشه از نسل جوان پرانرژی آموخته ام و می آموزم. بسیاری از دانشجویان من این جمله را بارها از زبانم شنیده اند: در هر انسانی چیزهایی برای آموختن هست ودر آن لحظات همه ما شاگرد هستیم.

*          من اندیشمند نیستم

یونس ممکن است گاهی هم بگوید که از فرط خستگی ، قطعه گیجگاهی مغزش در حال جابجایی است ، یا آنکه ساعت بدنش به هم خورده  و یا حتی وبگردی پسرش "میلاد" ؛ فرصت حضور در "دات" را به او ندهد و یا روزی هم مودم لپ تاپش اشتباهی به پریز برق بخورد و بسوزد، اما کمتر شده است که کلاسش را تعطیل شده ببینی. وبلاگ برای او تکرارضرباهنگ همان عشقی است که می توانی نجواهای آشنایش را در غبار سربی فضای حروفچینی آنروزها بشنوی.شکرخواه خود را نه اندیشمند که معلمی می داند که می کوشد اندیشه را در خدمت شناخت واقعیت درآورد."من اساسا اندیشمند نیستم ، اما همواره کوشیده ام تا به عنوان یک انسان و معلم ؛اندیشه و اندیشیدن را در خدمت حل مشکل یا مشکلات موجود در یک موقعیت قرار دهم و به خصوص در مسیرحل مشکلات مربوط به موقعیتهای آموزشی که در آن قرار دارماین عکس بشتر از بیست سال پیش گرفته شده باشد و برای دوستان قدیمی خاطراتی را زنده کند مکان : تحریریه روزنامه کیهان - از سمت راست : یونس شکرخواه، دکتر هادی خانیکی، نفر بعدی باور کنید محمد فرنود است! و بعدی هم حسن خبرنگار هندی کیهان در همان دوران که از دهلی خبر می داد.

اندیشه کردن و اموختن، نحوه اندیشه و حتی ترجمه یک اندیشه و یا اندیشه ها ؛اگر در خدمت شناخت واقعیت و موقعیت و در خدمت حل مشکل و یا مشکلات نباشد؛ گرفتن وقت خود و دیگران است و من از این منظر نتوانسته ام با روشنفکری به معنای کلاسیک آن کنار بیایم؛ عقل و اندیشه نصف و نیمه من ، عمدتا رو به دنیای واقعی داردو ابتدا به قصد تبیین صحیح موقعیت به کار می رود و بعد اگر شانس تغییر و یا تصحیح کار و باوری پیش بیاید؛ احساس آرامش بیشتری می کنم ( من به روزنامه نگاری هم از همین زاویه تبیین موقعیت به جای تغییر موقعیت نگاه می کنم ) وفکر می کنم راه حلهای واقعی وارد و یا بر ما عارض می شود و یا بر دیگران عارض می کنیم.شاید هم توجه دانشجویان به مباحث ارتباطی کلاس های من عمدتا به دلیل همین نگاه معطوف به موقعیتها باشد و نه مطلق گرایی در طرح تئوریهای گوناگون بی آنکه معلوم شود به چه درد آنها می خورد...من در آموزش ارتباطات از کسی تقلید نمی کنم، من از بسته های فکری آماده و به خصوص وارداتی و بی توجه به نیازهای موقعیتها می ترسم و در کاربرد هر بسته فکری آماده و بخصوص وارداتی ؛ نوعی مطلق نگری و خیال خوش می بینم .

به عنوان معلم ؛ حامل اندیشه های ترجمه ای نیستم و نخواهم شد و اگر مجبور به تدریس دروس ارتباطی یک دانشگاه حتی معتبر جهانی شوم ؛ باز هم آن دروس را از صافی موقعیت ایرانی ، شرقی ،دینی و ... خواهم گذراند تا آن مباحث، پیوست موقعیت من و دانشجویانم شوند و نه وبال گردن ما؛ به ما ضمیمه  INFORMATION  IS  POWER  شوند و ما را ضمیمه خودشان نکنند."

*          دنیا به اندازه ماوس پد

دنیا از منظر شکرخواه گاه به اندازه ماوس پد (    ( mouse pad کوچک می شود و او گاه همه چیز را ازهمین منظر تورق می کند ، دوستی های سایبر را مثل حبابی می داند که زود متولد می شوند و زود می میرند و گاه زندگی را به رانندگی با تراکتور در مسیری پر از پستی و بلندی تشبیه می کند که عاقبت باید به مزرعه مقصود رسید.همین اندیشه است که او را از خودستایی بیزار کرده است.:"یک سر خوب و یک قلب خوب ترکیب وحشتناکی درست می کند. من با این حرف نلسون ماندلا موافقم .دوست دارم سرم به معلمی بند باشد و دلم از هیچکس دلگیر نباشد.مهم نیست چه کسی چه چیزی درباره من یا شما می نویسد.مهم این است که چه کسی و چگونه آنرا می خواند.رسانه بوق ماشین نیست که اگر آن را فشردید - ولو ممتد – حتما از سر راهتان کنار بروند.وبلاگ هم یک رسانه است.ناخود آگاه مثل خیلی ها نباشید که داعیه جریان ازاد اطلاعات و آزادی بیان دارند اما در عمل نوشته هایشان و استفاده هایشان از اینترنت هم تبلور بارز رسوخ نظریه تزریقی در تار و پودشان است.من نه فرصت وبگردی دارم  نه   ISPها چنین اجازه ای می دهند.نه به چنین قاعده ای پایبندم که فقط وبلاگ – آنهم همه وبلاگها – را ببینم نه اینکار را عملی می دان و نه عقلانی.

فضای وب فضای آزادی است و هر کس امکان اظها ر نظر دارد و این بزرگترین تفاوت این فضا با سایر گفتمانهاست.تنها نکته این است که با تکیه بر آزادی بیان ، آزادی دیگران را در پذیرش و یا رد نظراتمان به گروگان نگیریم و به قاعده کنکور ایده ها که قاعده فراگیر فضای وب است پایبند باشیم و فراموش نکنیم که در هر انسانی چیزهایی برای هست و در آن لحظات همه شاگرد هستیم.این هم یک عکس با مرد قدرتمند جهان که روزگاری مشت هایش و رجزهایش بارها تیتر و عکس اول بود : نیش زنبور ، گنجشگ دهان گشاد، ، رقص پا و .... بعضی از ترم های رایج آن دوران راجع به او و جو فریزر بود. می گفت رقبایش او را کاسیوس صدا می زدند تا در رینگ خشمگینش کنند.وقتی سالها پیش در برابرش قرار گرفتم به شوخی مشت هایش را گره کرد و گارد گرفت و این کار شاید سی ثانیه طول کشید، من هم به شوخی شروع به لرزاندن زانوهایم کردم. اما وقتی عکاسان سررسیدند و فلاش ها شروع به زدن کرد او با دستی که رعشه داشت به سختی و بسیار آهسته، عینک دودی اش را در آورد و به چشمانش زد تا برق فلاش ها آزارش ندهد. با این دیدگاه ، هر کاربری می تواند پوئن های خاص خودش را داشته باشد.اگر قلبم اجازه داد و زنده ماندم سعی می کنم نتایج رساله دکترایم را که درباره روزنامه نگاری سایبر در جامعه اطلاعاتی و تاثیرات تکنولوژیهای نوین ارتباطی بر آزادی بیان است کتاب کنم تا ببینید حتی با دهها پژوهش ، رساله و کتاب دیگر هم شاید فقط نوک کوه یخ سایبر ژورنالیسم  و نقاط اتصال آن با جامعه اطلاعاتی که وبلاگ گوشه ای از آن است ترسیم شود. به گمان من فضای شبکه ای وب پایه ،بیش از آنکه به پاسخهای بی حساب نیاز داشته باشد به پرسشهای با حساب نیاز دارد.در پرسشهای رساله ام که با روش کیو (ویلیام استیفنسون) تدوین شده به جز پاسخهای کارشناسان ایرانی ، پاسخهای برجسته ترین کارشناسان و جهره های جهانی عرصه سایبر ژورنالیسم هم وجود دارد.یکی از ان دیدگاهها که متعلق به دن گیلمور است می گوید وبلاگها به اکوسیستم روزنامه نگاری پیوسته اند. من با رسانه های بزرگی که احساس می کنند وبلاگها ربطی به آنها ندارند مخالفم."

*          وظیفه معلم ارتباطات

یونس شکرخواه را باید پدر روزنامه نگاری سایبر در ایران دانست . "دات"، فضای آموزشی و دانشگاه مجازی او نه از دانشجویانش شهریه ای مطالبه می کند و نه آنها را در چنبره جزوه های چند پاره  و از هم گسیخته دیگران گرفتار می کند .با این حال هر از گاه با آمدن استادی به فضای مجازی از سپردن میدان به دیگران سخن به میان می آورد:"آمدن جمع زیادی از همکاران دانشگاهی به فضای وب باعث شده تا هر از چندگاهی چیزهایی در حاشیه آموزش ارتباطات بنویسم – که می دانم برخلاف فلسفه دات بوده و سعی می کنم دوباره به ریل برگردم –وحتی خوشحال می شوم که حالا با حضور معلمان شایسته ارتباطات در فضای اینترنت ؛ حتی می توانم اصلا اینجا ننویسم و به کارهای دیگر برسم؛ چون آنها هستند و خوب هم می نویسند.

*          شکرخواه کلیشه نیست

شکرخواه کلیشه نیست . او بدون سربازی کردن ژنرال نشده است ،بیش از دودهه ازحیاتش بی آنکه به تاختن در میانه خط ممتد بزرگراه سیاست سپری شود ، به ایستادن باوقار پشت خطوط عابرانی سپری گردیده است، که بارقه امید به موفقیت را در چشمان یکایک آنها می خواند. او عادت ندارد از روی الگوی دیگران حتی برای یورش به دشمنانش تراوای کینه را خراطی کند. شکرخواه کلیشه نیست...